اهلِ یقین



۱۳۹۸/۰۱/۲۷







هشتمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت








در مراسم هشتمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت که صبح امروز (سه‌شنبه) و در آستانه‌ی روز ارتش در گار شهدای بهشت زهرای تهران برگزار شد، تقریظ حضرت آیت‌الله ‌ای بر کتاب «در کمین گل سرخ» منتشر شد.

متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب -که روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی و به قلم آقای محسن مؤمنی است- بدین شرح است:

«این نمونه‌ی جالب و بیسابقه‌ئی است از گزارش جنگ در ضمن داستان شیرین زندگی یکی از شخصیتهای آن. آن را یکسره مطالعه کردم (تا ۸۴/۶/۷) زیبا و هنرمندانه نوشته شده است. با بسیاری از حوادث آن کاملاً آشنایم. البته بسیاری دیگر از حوادث آن دوران و نیز مطالب بسیاری از آنچه مربوط به این شهید عزیز است ناگفته مانده است. و این طبیعی است.
البته برجستگیهای شخصیت شهید صیاد شیرازی را در نوشته و کتاب به درستی نمیتوان نشان داد او حقاً نمونه‌ئی از یک ارتشی مومن و شجاع و فداکار بود. رحمت خدا بر او.»

  • فیلمفیلم /

پیام نوروزی به مناسبت آغاز سال ۱۳۹۸

حضرت آیت‌الله ‌ای رهبر انقلاب اسلامی در پیامی به‌مناسبت آغاز سال ۱۳۹۸، سال جدید را سال «رونق تولید» نام‌گذاری کردند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به شرح زیر است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم
یا مقلّب القلوب و الابصار یا مدبّر اللّیل و النّهار یا محوّل الحول و الاحوال حوّل حالنا الی احسن الحال.






 خدا را شکرگزارم که مقدّر فرمود امسال هم عید نوروز را که با میلاد مسعود امیر مؤمنان و مولای متّقیان همزمان شده است، به ملّت عزیز ایران تبریک عرض کنم؛ عیدتان مبارک هم‌میهنان عزیز! امیدوارم همه‌ی شما با سعادت، با سلامت جسمی، با دل شاد و با توفیقات روزافزون مادّی و معنوی ان‌شاءالله این سال جدید را بگذرانید. تبریک ویژه عرض میکنم به خانواده‌ی معظّم شهیدان و به جانبازان عزیز و خانواده‌های آنها، و درود فراوان میفرستم به روح مطهّر امام بزرگوار و ارواح مطهّر شهیدان.

 سال پُرماجرایی را گذراندیم. در این سالی که گذشت، ملّت ایران به معنی واقعی خوش درخشید. دشمنان نقشه‌ها کشیده بودند، نقشه‌ها داشتند برای ملّت ایران. صلابت ملّت و بصیرت ملّت و همّت جوانان، نقشه‌های دشمنان را خنثی کرد. در مقابلِ تحریمهای شدید و به قول خودشان بی‌سابقه‌ی آمریکا و اروپا، ملّت ایران، هم در عرصه‌ی ی، هم در عرصه‌ی اقتصادی یک واکنش محکم و مقتدرانه‌ای از خود نشان داد.

 در عرصه‌ی ی، مظهر این واکنش راه‌پیمایی عظیم بیست‌ودوّم بهمن و موضع‌گیری‌های مردم در طول ماه‌های این سال بود. مظهر موضع‌گیریِ تقابل اقتصادی، [عبارت است از] افزایش ابتکارات علمی و فنّی، افزایش چشمگیر شرکتهای دانش‌بنیان، افزایش تولیدات زیربنائی و اساسی داخلی که از جمله همین چند روز قبل از این، افتتاح فازهای متعدّد گاز جنوب کشور و قبل از آن، افتتاح پالایشگاه بزرگ بندرعبّاس و از این قبیل کارهایی که انجام گرفته، بود. بنابراین ملّت در مقابل دشمنیِ دشمنان و خباثت دشمنان توانست قدرت خود، هیبت خود، و عظمت خود را نشان بدهد و آبروی ملّت ما و آبروی انقلاب ما و آبروی نظام جمهوری اسلامی ما بحمدالله افزایش پیدا کرد.

 مشکل اساسی کشور، همچنان مشکل اقتصادی است؛ بخصوص در این ماه‌های اخیر، مشکلات معیشتی مردم زیاد شد. بخشی از اینها مربوط است به مدیریّتهای نارسا در زمینه‌ی مسائل اقتصادی که اینها حتماً بایستی جبران بشود. برنامه‌هایی وجود دارد، تدابیری اندیشیده شده که ان‌شاءالله این تدابیر در طول سال جاری، سالی که امروز از این لحظه شروع میشود -سال ۹۸- بایستی به ثمر بنشیند و مردم آثار آن را احساس بکنند. آنچه من عرض میکنم، این است که مسئله‌ی فوری کشور و مسئله‌ی جدّی کشور و اولویّت کشور فعلاً مسئله‌ی «اقتصاد» است. در مسئله‌ی اقتصاد مسائلی که داریم زیاد است: بحث کاهش ارزش پول ملّی یک مسئله‌ی مهم است، بحث قدرت خرید مردم همین جور، بحث مشکل کارخانه‌جات و کم‌کاری و احیاناً تعطیل بعضی از کارخانه‌جات از این قبیل است. اینها مشکلات است. آنچه من مطالعه کردم و از نظر کارشناس‌ها استفاده کردم، کلید این همه، عبارت است از «توسعه‌ی تولید ملّی».

 سال ۹۷ را ما سال «حمایت از کالای ایرانی» اعلام کردیم. نمیتوانم بگویم که این شعار به طور کامل عملی شد، امّا میتوانم بگویم این شعار به صورت وسیعی مورد توجّه قرار گرفت و در بسیاری از موارد، این شعار از سوی مردم مورد استقبال قرار گرفت و عمل شد و همین قطعاً تأثیر خواهد داشت. امسال مسئله‌ی «تولید» مطرح است. میخواهم مسئله‌ی تولید را به عنوان محور فعّالیّت قرار بدهم. مقصود خود از تولید را ان‌شاءالله در سخنرانی روز اوّل سال توضیح خواهم داد که منظور از تولید چیست. تولید اگر چنانچه به راه بیفتد، هم میتواند مشکلات معیشتی را حل کند، هم میتواند استغناء کشور از بیگانگان و دشمنان را تأمین کند، هم میتواند مشکل اشتغال را برطرف کند، هم حتّی میتواند مشکل ارزش پول ملّی را تا حدود زیادی برطرف کند. لذاست که مسئله‌ی تولید به نظر من مسئله‌ی محوری امسال است؛ لذا من شعار را امسال این قرار دادم: «رونق تولید». باید همه تلاش کنند تولید در کشور رونق پیدا کند. از اوّل سال تا آخر سال ان‌شاءالله این معنا به صورت چشمگیری در کشور محسوس باشد. اگر این [طور] شد، امیدواریم که ان‌شاءالله حلّ مشکل اقتصادی راه بیفتد.

 سلام و صلوات و درود قلبی خودم را به پیشگاه ولیّ‌عصر (ارواحنا فداه) عرض میکنم و دعای آن بزرگوار را برای شما ملّت عزیز مسئلت میکنم و سعادت ملّت ایران و همه‌ی ملّتهایی که نوروز را گرامی میدارند، از خدای متعال مسئلت میکنم.

والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته

صول انقلاب اسلامی

همچنان بر اصل نه شرقی و نه غربی، بر اصل ابتنای بر دین، بر اصل اهتمام به معنویت، بر اصل عدالت اجتماعی، بر اصل تکریم انسان، بر اصل صیرورت و رجوع انسان به خدا و بر اصل وحدت عالم اسلامی پافشاری می‌کنیم

* دشمنی قدرتمندان با انقلاب اسلامی و دلیل آن

در جنگ تحمیلی، غیر از آمریکا که علناً و صریحاً از عراق حمایت کرد و شوروی که عمده‌ی تسلیحات عراق را داد و فرانسه که بخش مهمی از تسلیحات عراق را داد و انگلیس که انواع و اقسام کمکهای ممکن را به عراق کرد. علاوه بر همه‌ی اینها، حتی آلمان که آن روزهای جنگ که با ما روابطش نسبتاً دوستانه بود، امروز خبرها و گزارشهایی نشان میدهد که در دوران جنگ تحمیلی، شرکتهای آلمانی، مواد شیمیایی برای ایجاد بمب شیمیایی به عراق دادند؛ در این حد!

جنگ تحمیلی

ایتالیا که درست نقطه‌ی مقابل ما نبود و درمقابل ما قرار نگرفته بود حتی به عراق کمک کرد؛ هلیکوپترهایی که متعلق به ما بود و جنگی هم نبود و پول آن قبلها داده شده بود و توی انبارهای ایتالیا بود، پولش را هم داده بودیم؛ در مقام کمک به عراق به ما نداد. چون احساس کرد ممکن است به ما کمک کند و به عراق فشار بیاورد. حتی دولت ژاپن در اواخر به گروه فشار علیه انقلاب اسلامی پیوست. آن هم برای فشار علیه جمهوری اسلامی از روشهای مخصوص خودش استفاده کرد.

دولت شوروی که اینقدر برای عراق تجهیزات، از انواع و اقسامش فراهم کرد و بهدنبال شوروی، دولتهای اروپای شرقی کلاً در کار جنگ، در آموزش و در تسلیحات و مواد اولیه و ساخت کارخانجات در خدمت عراق قرار گرفتند. شاید جالب باشد که بشنوید در دوران جنگ، یکوقتی پیش آمد ما یک مقدار سیم خاردار از کشوری خریدیم و میدانید که سیم خاردار تأثیرش در جنگِ به این عظمت مگر چقدر است، دولت شوروی اجازه نداد که این سیم خاردار را از داخل خاک او ترانزیت کنیم؛ تا این حد!

صدام حسین و ملک فهد

تمام غرب و شرق علیه ما و به نفع دشمن ما متحد شدند. یعنی هم اروپا، هم شوروی، هم آمریکا، اروپای شرقی، اروپای غربی، حالا دولتهای مرتجع منطقه و بعضی دولتهای وابستهای که جاهای دیگر هستند را ذکر نمیکنم و اسم نمیآورم، قابل ذکر نیستند، اگرچه کمک آنها هم بی‌تأثیر نبود.

تمام این قدرتها علیه جمهوری اسلامی متحد شدند. چرا؟ بهخاطر اصول ما. پس اصول ما آنچنان است که وقتی پایبند به او بشویم، هیچ بخشی از دنیای قدرتمند نمیماند که با ما مخالف نشود. و انقلاب علیرغم اینهمه مخالف، صد در صد اصول خودش را حفظ کرد. ما یک قدم از اصولمان عقب ننشستیم. اگرچه دنیای استکباری خواست این شبهه را القا کند که گویا انقلاب اسلامی در حال تجدیدنظر در خودش است؛ نه! این جزء همان ترفندهایی است که اینها همواره علیه انقلاب بهکار زدند.


هنوز منتظرم در باز شود و محمد از راه برسد

سال 65 بود که برادرم در مرز شلمچه مفقود شد. از همان زمان که 32 سال می‌گذرد، چشم‌انتظارم تا او بیاید. پدر و مادرمان که مرحوم شدند، ولی من هنوز منتظرم داداش محمد در را باز کند و به خانه بیاید
زمان تقریبی مطالعه : 4 دقیقه


مزار شهید

اواخر سال ۸۲ بود که اعلام شد دیگر هیچ اسیر مفقودالاثری نداریم و از این پس هر کدام از رزمندگان دفاع مقدس که تعیین تکلیف نشده‌اند، جزو آمار شهدا به حساب می‌آیند. با این وجود پیش می‌آید که وقتی به گفت‌وگو با خانواده شهدای مفقود می‌پردازیم، همچنان امید به بازگشت عزیزشان دارند و انتظار را سرلوحه زندگی‌شان قرار می‌دهند. وقتی قرار شد با طرلان مهدیلو، خواهر شهید محمد مهدیلو گفت‌وگو کنیم، نمی‌خواست از برادرش به عنوان یک شهید یاد کند. او که اکنون نزدیک به ۷۰ سال دارد، همچنان آرزومند است روزی برادرش از راه برسد و او را از چشم‌انتظاری برهاند. روایت‌های این خواهر شهید را پیش رو دارید.

شلوغِ محله


در خانواده‌مان سه خواهر و دو برادر بودیم. محمد ته‌تغاری بود. سال ۱۳۳۸ به دنیا آمد. فاصله زیادی نسبت به هم داشتیم. به همین خاطر هم برایش خواهر بودم و هم به نوعی برایش مادری می‌کردم. محمد بچه پر شور و شری بود. زیاد پیش می‌آمد که شیشه همسایه‌ها را می‌شکست و بنده خدا پدرم خسارتش را پرداخت می‌کرد. یا با بچه‌های دیگر دعوا می‌کرد و آتش می‌سوزاند! فکر می‌کردیم او بزرگ شود چه اعجوبه‌ای از کار در می‌آید، اما وقتی بزرگ‌تر شد، کاملاً اخلاقش عوض شد. آرام و سر به زیر شد و دیگر کاری به کار کسی نداشت. آنقدر که او به پدر و مادرمان احترام می‌گذاشت، هیچ کدام از ما نمی‌گذاشتیم. حتی وقتی برادر بزرگ‌ترمان هنگام گفت‌وگو با والدینمان صدایش را بلند می‌کرد، محمد به او تذکر می‌داد که احترامشان را داشته باشد.

داماد ۱۸ ساله


برادرم خیلی زود درس و مدرسه را رها کرد و برای خودش شغلی دست و پا کرد. چون زود مرد شده بود، مادرم هم دست به کار شد و در ۱۸ سالگی برادرم را داماد کردیم. شغل محمد نقاشی ساختمان بود. با پول کارگری برای خودش خانه‌ای در اطراف اسلامشهر خرید و بعد به کرج نقل مکان کرد. خدا به او و همسرش سه فرزند داد؛ دو دختر و یک پسر. محمد در بیست و چند سالگی یک مرد به تمام معنا شده بود، اما وقتی جنگ شروع شد، تصمیم گرفت به جبهه برود. گفتیم تو الان پدر سه فرزند هستی، بهتر است بالای سر بچه‌هایت باشی، در پاسخ گفت: الان وقت این نیست که فقط به فکر خانواده‌مان باشیم. خیلی از رزمنده‌ها زن و بچه دارند و من تنها این شرایط را ندارم. باید بروم و عاقبت هم رفت.


از زاهدان تا خرمشهر


برادرم قصد خدمت به انقلاب را داشت، بنابراین هر کجا که احساس نیاز می‌شد می‌رفت. اول به زاهدان اعزام شد. اوایل جنگ اشرار از وضعیت جنگی سوء استفاده می‌کردند و در استان سیستان و بلوچستان فتنه می‌کردند. محمد در اولین اعزام‌هایش به آنجا رفت. بعد از مدتی به جبهه جنوب و خرمشهر رفت. سر هم بیشتر از دو سال در مناطق عملیاتی خدمت کرد. خیلی به خانواده وابستگی داشت، اما خب وجدانش اجازه نمی‌داد که در شهر و پیش خانواده بماند. الان که فکرش را می‌کنم می‌بینم چه دل بزرگی داشت که زن و سه تا بچه قد و نیم قدش را رها کرد و به جبهه رفت.

۳۲ سال چشم‌انتظاری


سال ۶۵ بود که برادرم در مرز شلمچه مفقود شد. از همان زمان که ۳۲ سال می‌گذرد، چشم‌انتظارم تا او بیاید. پدر و مادرمان که مرحوم شدند، ولی من هنوز منتظرم داداش محمد در را باز کند و به خانه بیاید. غم انتظار محمد، والدینمان را خیلی زود از بین برد. من ماندم و غم برادری که از کودکی برایش مادری کردم. یادم است وقتی محمد به مدرسه می‌رفت، خودم کیف و کتاب‌هایش را جمع و جور و بدرقه‌اش می‌کردم. همیشه می‌گفتم الهی دکتر بشوی و او هم می‌خندید. یک بار کیفش را پر از نقل و نبات کردم. توی مدرسه وقتی محمد کیفش را درمی‌آورد، نقل‌ها بیرون می‌ریزند و همکلاسی‌هایش می‌خندند. آن روز به من گفت: اینقدر لوسم نکن. بچه‌ها بهم می‌خندند ولی من دلم راضی نمی‌شد و هر بار بیشتر به او توجه می‌کردم. الان که بیش از ۳۰ سال از رفتن محمد گذشته، می‌گویند او شهید شده است، اما من همچنان منتظرم که داداش محمد بیاید و ان‌شاءالله به این زودی‌ها بازمی‌گردد!


بغض‏های حقیر ما، روبه‏روی تصاویر گلگون شما سرریز می‏شود و راه را برای کلام می‏بندد؛ با شما شقایق‏هایم. از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟
واژه‏های خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبه‏روی شما ضجه بزنند. اما کاش می‏دانستند که یاد شما حرکت است؛ حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن». چه باید گفت که شما حنجره‏های خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر، آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژه‏ای یافت نمی‏شود تا شما را با آن ستود. اصلاً شما که برای تحسین برانگیزی قلم‏های ما بوسه بر عطر پرواز نزدید!
هر روز و هر شب، خاکریزها، با اشک‏ها و دعاهایتان گره می‏خورد.
شما، درشتناکی شب را با تکبیرهای فاتحانه‏تان درهم می‏شکستید و روزهای سنگر را سپیدتر از بال‏های کبوتران می‏کردید.
ما مانده‏ایم و یاد شما
بدا به حال ما، اگر یاد شما را زندگی ما قاب نگیرد. اینجا فراوانند داغ‏های کمرشکن و زخم‏هایی که شما مرهمشان هستید؛ شما را می‏گویم که نگاهتان رفت و در جهت قبله پروانه‏ها خانه کرد.
وقتی دست نوشته‏های شما خوانده می‏شود، در می‏یابیم که شما نام دیگر خورشیدید و قرابتی نزدیک با خود عشق دارید.
وقتی وصیت‏نامه‏های شما را می‏خوانند، تازه می‏فهمیم چرا با عزم آخرین نفر از شما، آسمان چمدان خود را بست و کوچید تا بر شرم خویش نیفزوده باشد. وقتی عکس شما را در ذهن خویش ورق می‏زنیم، تازه می‏فهمیم که عکس‏های تک تک شما اشاره می‏کرده است به بهترین فصل حیات و ما غافل بودیم. حال ما مانده‏ایم و دستانی که به دیواره‏های قفس می‏خورد. ما مانده‏ایم و نام جاوید شما که از لمس رهایی، خنده می‏زند. ما مانده‏ایم و موسم یاد شما که روزهای ما را ترمیم می‏کند.

ادامه مطلب



این عکس یکی از زیباترین تصاویری است که از روزهای فتح خرمشهر به ثبت رسیده است.

خبرگزاری فارس: عکس/ لبخند شیرین نوجوان خرمشهری

وقتی بعد از یک مقاومت سخت که بابتش بهای سنگینی دادی و بسیاری از اعضای خانواده ات از دست رفته اند شیرینی پیروزی به عمق جانت می نشیند آنقدر که دیگران هم با لبخند تو می خندند.

ملت ایران دست به دست هم داد تا این پیروزی همچنان بعد از سالها کاممان را شیرین کند و باعث مباهاتمان شود.

این عکس یکی از زیبا ترین تصاویری است که از روزهای فتح خرمشهر به ثبت رسیده است.

 



 

چمران

«آن روز به‌خاطر اضطرابی که داشتم نتوانستم عکس‌های زیادی بگیرم. در عکسی هم که از چمران گرفتم، نمی‌دانم در ذهن او چه می‌گذرد. هیچ‌وقت هم در این‌باره با او صحبت نکردم.»

این‌ها جمله‌های بهرام محمدی‌فرد - عکاس جنگ - در گفت‌وگو با خبرنگار سرویس هنرهای تجسمی ایسنا به‌مناسبت سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران است.

محمدی‌فرد در نخستین تجربه‌ی عکاسی‌اش از شرایط دشوار و خطرناک جنگی، با مصطفی چمران همراه بود. در عملیاتی پارتیزانی که محمدی‌فرد همراه چمران و نیروهایش به چند قدمی دشمن رفت، عکس‌هایی با دوربین‌اش به ثبت رسید که نمودی از حال و هوای آن روزهای یکی از معروف‌ترین فرماندهان جنگ است.

در یکی از عکس‌هایی که محمدی‌فرد در این عملیات گرفته، چمران در راه بازگشت از عملیات، گوشه‌ای را برای استراحت خود و نیروهایش در نظر گرفته و با چهره‌ای خسته و نگاهی خاص، به دوربین محمدی‌فرد خیره شده است. محمدی‌فرد داستان ثبت این عکس را به‌مناسبت ۳۱ خردادماه (سالروز شهادت مصطفی چمران) روایت کرد.

این عکاس درباره‌ی حضورش در این عملیات به ایسنا گفت: این عکس در اولین عملیاتی که همراه مصطفی چمران بودم، در منطقه‌ «ده خرما» گرفته شد. در این عملیات، مصطفی چمران و گروهش قرار بود یک عملیات پارتیزانی انجام دهند و ضربه‌ای را به دشمن بزنند و بازگردند. این عکس زمانی ثبت شد که چمرانِ خسته در راه طولانی برگشت، زمانی را برای استراحت در گوشه‌ای توقف کرد.

او ادامه داد: آن روز به‌دلیل اضطرابی که داشتم، نتوانستم عکس‌های زیادی بگیرم. در عکسی که گرفته‌ام نیز نمی‌دانم در ذهن چمران چه می‌گذرد. هیچ‌وقت هم در این‌باره با او صحبت نکردم. حضور در این عملیات، اولین تجربه‌ای بود که در آن، سبک خاصی از جنگ را تجربه می‌کرد و بسیار برایم جالب بود. در کنار جالب بودنش خیلی هم ترسیدم، چون نیروها بسیار به دشمن نزدیک شده بودند.

محمدی‌فرد همچنین اظهار کرد: چمران بسیار رفتار مهربانانه‌ای با من داشت. روز قبل که به دیدن او در کاخ استانداری اهواز رفتم، به من گفت نمی‌ترسی همراه ما بیایی؟ آن موقع که ۲۰ سالم بود و غرور داشتم، گفتم نمی‌ترسم، اما آنچه را که در عملیات اتفاق افتاد، فقط در فیلم‌ها دیده بودم. وقتی جلو رفت تا وضعیت دشمن را بررسی کند، من را هم همراه خودش برد. آن لحظه‌ای که گفت سرم را بلند و آرام به روبه‌رو نگاه کنم، تمام بدنم را عرق سردی پوشاند.

این عکاس اضافه کرد: چیزی که در ذهنم خیلی پررنگ مانده، این است که حتی یک‌بار ندیدم چمران عقب‌تر از نیروهایش حرکت کند. همیشه جلو و پیشاپیش آن‌ها بود. حرکت او خیلی برایم عجیب بود. به نیروهایش می‌گفت عقب بمانند تا خودش برود جلو و نگاهی به وضعیت دشمن بیندازد. او هیچ‌وقت پشت سر کسی حرکت نمی‌کرد


رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان نظام، سفرای کشورهای اسلامی و قشرهای مختلف مردم:


حضرت آیت الله ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار جمعی از مسئولان نظام، سفرای کشورهای اسلامی و قشرهای مختلف مردم، پیام عید فطر را اتحاد و همبستگی کشورهای اسلامی و بازگشت به مضمون «امت مسلمان» خواندند و گفتند: علاج مشکلات امروز دنیای اسلام بازگشت به خواسته قرآن کریم مبنی بر «اشداءُ علی الکفار» و «رحماءُ بینهم» است و روشنفکران و علمای اسلامی برای تحقق این خواسته، وظیفه مضاعفی دارند.
رهبر انقلاب اسلامی با تبریک عید سعید فطر، با اشاره به طراحی های دشمنان برای ایجاد صف‌آرایی و جنگ و درگیری میان مسلمانان افزودند: کشورهای اسلامی به‌جای آنکه در مقابل یکدیگر قرار گیرند، باید در مقابل حضور جنایتکارانه دشمن غاصب در فلسطین صف‌آرایی کنند.
حضرت آیت الله ای ضمن توصیه به برخی کشورهای اسلامی که به دنبال سازش با رژیم صهیونیستی و اختلاف افکنی هستند، برای توبه از مسیر نادرستی که در پیش گرفته اند، تأکید کردند: چرا باید در کشور اسلامی همچون لیبی، دو گروه در مقابل هم قرار گیرند و خون یکدیگر را بریزند و چرا باید یک کشور مدعی اسلام، مردم یمن و زیرساخت های این کشور را بمباران و براساس خواست و نظر دشمنان، عمل کند.
ایشان مسئله فلسطین را مسئله اول دنیای اسلام خواندند و با انتقاد از برخی کشورهای اسلامی که در جهت اهداف امریکا و رژیم صهیونیستی تلاش می کنند، افزودند: جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا بر دفاع از ملت فلسطین تأکید کرد و در مقابل دنیای استکبار ایستاد و به این ایستادگی ادامه خواهد داد.
رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه پیروزی متعلق به ملت فلسطین خواهد بود، افزودند: دیدگاه جمهوری اسلامی بر خلاف برخی رهبران قدیمی عرب که معتقد بودند باید یهودی‌ها را در دریا ریخت، اینگونه نیست بلکه ما معتقدیم مبارزه همه جانبه ملت فلسطین در ابعاد نظامی، ی و فرهنگی باید ادامه پیدا کند، تا زمانی که غاصبان، تسلیم رأی این ملت شوند.
حضرت آیت الله ای با یادآوری پیشنهاد جمهوری اسلامی برای نظرخواهی از ساکنان مسلمان، مسیحی و یهودی فلسطین و همچنین از آوارگان فلسطینی درباره چارچوب نظام حکومتی این کشور تأکید کردند: مبارزه ملت فلسطین باید تا آن روز ادامه پیدا کند و به لطف الهی در این مبارزه مسالمت آمیز و انسانی و مورد قبول همه عُرف های عاقل عالم، ملت فلسطین پیروز نهایی خواهد بود و جوانان آن روز را خواهند دید که کشور فلسطین به مردم فلسطین بازخواهد گشت.
پیش از سخنان رهبر انقلاب اسلامی، آقای   ماه رمضان را ماه صبر و خودسازی و شکوفایی مقاومت ی و بین‌المللی ملت در مقابل دشمنان دانست و با تاکید بر اینکه صبر راهبردی نظام و مردم پس از خروج آمریکا از توافق هسته‌ای، موجب برهم خوردن محاسبات آنان شد، افزود: اکنون پس از یک‌سال صبر راهبردی، اگر تعهدات خود را قدم به قدم کاهش دهیم، هیچکس در دنیا نمی‌تواند ما را ملامت کند و ما  باید از امکانات توافق هسته‌ای در مقابل متخلفان، استفاده کنیم.
آقای ، راه اصلی در مقابل دشمنان را راه تبیین‌شده بوسیله رهبر انقلاب اسلامی در مراسم سالگرد ارتحال امام بزرگوار، دانست و افزود: راه و مسیر ما «شجاعانه، امیدوارانه، عاقلانه و مبتکرانه» خواهد بود و در این مسیر و با این هدایت می‌توانیم به اهداف بلند خود از جمله اهداف اقتصادی و اجتماعی در سال رونق تولید دست پیدا کنیم.


سومین جشنواره فضای مجازی انقلاب اسلامی برگزار می‌شود

سومین جشنواره فضای مجازی انقلاب اسلامی توسط قرارگاه فضای مجازی سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ با هدف غنی سازی تولید محتوای انقلاب اسلامی در فضای مجازی برگزار می شود.

سومین جشنواره فضای مجازی انقلاب اسلامی برگزار می‌شود

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، سومین جشنواره فضای مجازی انقلاب اسلامی توسط قرارگاه فضای مجازی سپاه محمد رسول الله (ص) تهران بزرگ با هدف غنی سازی تولید محتوای انقلاب اسلامی در فضای مجازی، گسترش و ترویج فرهنگ انقلاب اسلامی با گسترش و سامان دهی محتوا و ارتقای ساختاری آثار ،شناسایی، معرفی و حمایت از تولیدات و پدید آورندگان آثار فاخر فرهنگی، ادبی و هنری برگزار می‌شود.

این جشنواره که در قالب رسانه‌های دیجیتال برگزار می‌شود در موضوعات مرتبط با انقلاب اسلامی، معرفی تولیدات پژوهش محور در موضوعات مربوطه و ایجاد پایگاهی موثق جهت معرفی تولیدات برتر و قابل اعتنای این حوزه، ایجاد جایگاهی سالانه برای ارزیابی محصولات رسانه‌های دیجیتال ایثار و مقاومت در کشور، افزایش تعامل با فعالان رسانه‌های دیجیتال انقلاب اسلامی و تلاش برای ارتقا و بهبود آثار، گسترش منابع پژوهشی، اسنادی و مطالعاتی از پژوهشگران و علاقمندان در سطح ملی و فراملی، فراهم کردن محیطی برای ‌ایجاد همدلی و هم‌افزایی بین پدیدآورندگان آثار در حوزه رسانه‌های دیجیتال انقلاب اسلامی می‌باشد.

حمایت از افراد، مراکز، مؤسسات، تشکل‌ها و شرکت‌های فعال در حوزه تولید آثار و محصولات فرهنگی و هنری رسانه‌های دیجیتال انقلاب اسلامی، ایجاد بستر رقابت بین تولیدکنندگان رسانه‌های دیجیتال در جهت رشد، شکوفایی و رونق بخشی محتوایی آثار با موضوعات مربوطه و پر کردن خلاً برخی از آثار تولیدی، ایجاد جایگاهی سالانه برای بررسی و معرفی آثار رسانه‌های دیجیتال انقلاب اسلامی از دیگر اهداف برگزاری این جشنواره است.

در این جشنواره آثار وبلاگها و پایگاه‌های اینترنتی،‌ هنرهای دیجیتال (پوستر، موشن گرافیک، کلیپ و … ، بازی‌های دیجیتال، نرم افزار های تلفن همراه و کانالها و صفحات شبکه‌های اجتماعی ، استارتاپ ها ، ایده و نحوه اجرا ، گرافیک،نرم افزارهای رسانه ای مورد ارزیابی و انتخاب قرار می‌گیرد.

علاقه‌مندان به شرکت در این جشنواره می‌توانند آثار خود را با محورها و موضوعات: جوانان و گام دوم انقلاب اسلامی ، خانواده و گام دوم انقلاب اسلامی ، مقاومت و انقلاب اسلامی ، اقتصاد مقاومتی (تولید و اشتغال)،چهل سالگی و دوران بالندگی انقلاب اسلامی،دستاوردها و پیشرفت های انقلاب اسلامی را نهایتا تا تاریخ 10 خرداد 1398 به پرتال دریافت اثار به نشانی www.auth.ircfestival.ir ارسال نمایند ، زمان شروع داوری 15 خرداد 1398 و تاریخ اختتامیه 25 خرداد 1398 می باشد که اطلاع رسانی از محل برگزاری  انجام خواهد شد 

دبیرخانه در تهران،تهران، میدان جمهوری ، جنب بانک پاسارگاد،پلاک 15،ساختمان صبا ، طبقه دوم 

برپایه این گزارش، به برگزیدگان این جشنواره جوایز نقدی و غیر نقدی به همراه لوح تقدیر و تندیس افتخار اهدا خواهد شد 

علاقه‌مندان به ثبت نام و شرکت در جشنواره می‌توانند با ورود به سایت www.ircfestival.ir و مطابق راهنمای موجود در سایت آثار خود را ارسال و در صورت بروز مشکل با شماره تلفن 02166269462 تماس حاصل کنند.

انتهای پیام/


 

گروه جهاد و حماسه: بابک نوری‌هریس، شهید مدافع حرم متولد ۲۱ مهر سال ۷۱ بود که ۲۸ آبان سال ۹۶ در دفاع از حرم مقدس حضرت زینب(س)، توسط نیروهای تکفیری داعش به شهادت رسید.

بابک نوری متولد ۱۳۷۲ در استان گیلان که به جمع مدافعان حرم در سوریه پیوست و توسط گروه داعش به شهادت رسید. این شهید بزرگوار از اعضای سپاه قدس بوده که برای دفاع از حرم مقدس حضرت زینب(س) به سویه می‌ر‌ود و در روز شهادت امام رضا (ع) توسط نیروهای تکفیری داعش به شهادت رسید.

 

جمعه///وصیت‌نامه شهید مدافع حرم که بوی عشق به میهن می‌داد+ فیلم و عکس

بابک نوری هریس، بیست و دومین شهید مدافع حرم گیلان از خود وصیت نامه‌ای به یادگار گذاشته است. تصویر زیر وصیت نامه بابک نوری هریس بسیجی جوان آذری زبانی است که در نبرد با تکفیری‌های داعش در عملیات آزادسازی بوکمال سوریه به شهادت رسید.

 

جمعه///وصیت‌نامه شهید مدافع حرم که بوی عشق به میهن می‌داد+ فیلم و عکس

وصیت نامه‌ای که حرف‌های درون آن بوی عشق به میهن و اهل بیت می‌دهد که یک جوان دهه هفتادی که مشابه او بسیار زیاد هستند برای دفاع از حرم اهل بیت جان خود را فدا می‌کنند.

 

جمعه///

دکلمه‌ای زیبا با صدای پرویز پرستویی در مستند شهید مدافع حرم بابک نوری منتشر شده که کاربران  برای مشاهده نماهنگ شهید بابک نوری می‌توانند اینجا را کلیک کنند.

 


 

فراخوان دومین جشنواره فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی منتشر شد.

با اعلام دبیرخانه دومین جشنواره فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی، فراخوان این جشنواره که با امکان ثبت‌نام در سایت جشنواره فراهم خواهد بود، به شرح ذیل می­باشد:

بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس با همکاری نخبگان جوان، فعالان مردمی، مراکز فرهنگی، دانشگاه ها،  و نهادهای لشکری و کشوری دومین جشنواره فعالان دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی را با هدف تبیین، انعکاس و ترویج ارزش‌ها و فرهنگ غنی دفاع مقدس و مقاومت در فضای مجازی و به منظور تقدیر از آثار برگزیده‌ی فعالان این حوزه در قالب بخش­های زیر برگزار می­کند:

  1. پایگاه‌های اطلاع‌رسانی و خبری
  2. پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی
  3. نرم‌افزارهای کاربردی
  4. هنرها و سرگرمی­های دیجیتال
  5. بخش آزاد

بدین وسیله از کلیه علاقه­مندان فعال در فضای مجازی دعوت می­شود جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت آثار خود به پایگاه اینترنتی دبیرخانه جشنواره به نشانی www.defafestival.com مراجعه کنند.

مهلت ارسال آثار پایان بهمن 1398 می­باشد.


 

بسم رب الشهدا

دیدن چند باره آژانس شیشه ای بعض دیالوگ ها را در ذهنم ثبت کرده 

این روز ها که فراموش شده بعضی چیزا

باید مرور کرد

حاج کاظم : من خیبری ام.  اهل نی و هور و آب خیبری ساکته دود نداره . سوز داره.

زجر آور ترین دیالوگ :   دوره ت گذشته مربی .

حاج کاظم :  فکر می کنید بیشتر از این برج هایی که می سازند خرج می تراشیم

بهتر نیست جلو چشمتون باشیم 

یا بریم تو موزه یا باغ وحش

.

میدونی یه گردان بره یه خط گروهان برگرده یعنی چی

میدونی یه گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی

میدونی یه دسته بره و خط نفر برگرده یعنی چی

و

وقتی طرف ( سلحشور )  با تمام پر رویی گفت :

یعنی دیگه کسی به اسم کاظم و عباس وجود خارجی ندارند و دست رو رو دست زد و رفت 

و اصغر گفت :

اصلا مساله ی عباس ، مساله ی همه ی ماست ، اصلا این امنیت ممیت که شما از اون دم می زنید از برکت وجود عباس ماست .

 

زجر آور ترین دیالوگ :   دوره ت گذشته مربی .

و عباس با لهجه مشهدی : حاجی مو شرمنده ام . خدا مرگم می داده بود این روز ها رو نمی دیده بوددوم


 

نگاه اول :

 

نگاه ترحمی است  و شهید را نعوذ بالله مثل نفله می دانند که می توانست در دنیا زندگی کند و در این زندگی,هم خدا را داشته باشد و هر خرما را. و وظایف اجتماعی خودشان را گردن امام زمان می اندازند و اعتقاد دارند که باید لذتشان را ببرند و یک ظاهر اسلامی داشته باشند .

صدای پای شهدا

 

شعر زیبایی هست که بارها هم گفته ام :

 

گفت جنگ و جدل از مرد دعا مپسندید
ریگ در نعل فروهشته ما مپسندید
کربلا را بگذارید که حج در پیش است
 گفت آرام بخسبید فرج در پیش است
بگذارید مگر آب فراتی برسد
مگر از اهل کرم خمس و زکاتی برسد
گفت ما از حضراتیم به ما تکیه کنید
مستجاب الدعواتیم به ما تکیه کنید
روضه باید خواند تا آب برد دشمن را
  سفره باید کرد اما علم رفتن را
 الغرض در همه غافله یک مرد نبود
یا اگر بود شایسته ناورد نبود
یا محمد همه جز پوچی تکرار نبود
چارده قرن علم بود و علمدار نبود
وکسی گفت چنین گفت که سر,سنگین است
  باد با قافله دیری است که سرسنگین است
چیست واگرد سفر جز دل سرد آوردن
سر بی دردسر خویش به درد آوردن
 گفت ما خسته و زاریم زما درگذرید
  هفت سر عائله داریم زما درگذرید
 و کسی گفت چنین گفت کسی می آید
  مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
هر که پابسته خانه است خداحافظ او
هر که با عذر و بهانه است خداحافظ او

 

 

 

نگاه دوم :

کسانی که فکر می کنند شهادت یعنی عزا,و آوردن جنازه ها را پلوتیک نظام می دانند تا بتوانند جو را بخواباننداینطور فکر می کنند که ما بچه های مذهبی از حربه شهداء استفاده می کنیم تا انسانیت آنها را زیر سوال ببریم.

 

نگاه سوم :

گروهی که بر کرسی منطق و علم می نشینند.آقا جایگاهها فرق می کند.شهید جای دفنش در بهشت رضا و دارالرحمه است چرا آنها را در کوهپایه و پارک می گذارند؟چرا؟ چون فکر می کنند این عزاست.4 تا استخوان که معلوم نیست مادرش کجا چشم به انتظارش است. تازه چونه هم می زنن!!! یه عده هم جبهه می گیرند که اینجا محیط علم است نه دفن شهدا .

یک عده اعتصاب راه می اندازند که نمی گذاریم شهدا اینجا خاک شوند و عده ای می گویند شما غلط می کنید باید همینجا محل دفنشان شود!!کسانی که جایگاه شهید را بدون تعریف تعیین می کنند.اما اصلا نمی دانند که شهید یعنی چی؟

 

متاسفانه این ،برخورد ما با شهداست .

 

نگاه چهارم :

کسانی که فقط شعار می دهند.اینکه بچه های شهداء عزیزند نور چشم ما هستند و. اما خصوصیت منفی دارند.اینکه اصلا خودشان اهل درد نیستند.فقط بلدند مدام آیات و احادیثی از شهدا نقل کنند و کتاب بنویسند در مورد شهید و شهادت !!

ببینید فرهنگی که اینقدر مقام معظم رهبری توصیه و تاکید دارد و باید در ریشه جامعه ما جای بگیرد چقدر قشنگ ,کلیشه ای و مستحبی شده!؟

 

پنج شنبه ها هم خیلی باکلاس با خانواده هایشان سر قبر شهداء می روند و فاتحه می خوانند بر مرامش ,بر وجودش و بر باقیماندگانش! اومدی اینجا احساس کمبودت رو به رخ شهداء بکشی اینکه ما نیاز داریم به شهداء.اما نیامدی بگویی که امروز آمدم بر تو فاتحه ای بخوانم و اگر هم اینطور است ازشان بخواهیم و از همین الان شروع کنیم و بگوییم که شما باید به ما اراده بدهید . تا حالا چقدر در خانه شهداء را زدی؟

یکی از دوستان خودم نقل می کرد.از بچه های قدیمی جنگ بود . می گفت: وقتی فرمانده مان می خواست شهید شود و مایی که نیرویش تلقی می شدیم اونجا بودیم آخرین جملاتش این بود :

فلانی منو داری می بینی که دارم می میرم ایشالله شفاعتت هم می کنم اما وضع مالی خانواده ام خوب نیست یادت می مونه که؟؟ منم گفتم آره حتما یادم می مونه.هر چند یادمون رفت و جنگ تموم شد و شد سال 69 می گفت: رفتم کمیته امداد و یکی از شغلهام هم پخش مواد غذایی بود. رسیدم دم در خانه ای در زدم و گفتم براتون برنج آوردم.اول گفتم کسی هست براتون بیاره داخل؟ بعد که دیدم هیشکی رو ندارند براشون بردم داخل.گفتم کجا بگذارم؟گفت توی آشپزخانه. هر چند آشپزخانه که چه عرض کنم  یک چراغ علاء الدین گذاشته بودن اون قسمت و شده بود آشپزخانه با یک آشپزخانه و دستشویی و حیاط بسیار کوچک.می گفت: در آخر که می خواستم برم نگاهم افتاد به عکسی که روی تاقچه بود و سریع عکس فرمانده مون رو شناختم.رو به خانمش کردم و گفتم شما می شناسینشون؟ انگار که بهش برخورده باشه که من شناختمش و جوری که لباش رو می گزید گفت آره چطور مگه؟منم گفتم هیچی. قیافشون برام آشناست فکر کنم جایی ایشون رو دیده باشم و رفتم بعد می گفت:می خواستم بمیرم که مردم چی فکر می کنند و چی هست .

 

جداً حاضرند اون بچه هایی که میگن سهمیه دانشگاه و این حرفها,20 روز بابا نداشته باشند!؟

شهداء شما خیلی بامعرفتین و ما بی معرفت.ما حتی دیگه قیافه های شما رو هم یادمون رفته شماها هیچ مشکلی ندارین شهداء می دونیم دردی که شماها اون بالا می کشید خیلی بیشتره.ما حاضریم درد جسمی داشته باشیم اما درد روحی نداشته باشیم.درد آنها خیلی عمیق تر از ماهاست .کار به جایی کشیده که میگن چه هنری کردن؟ اگر به ما هم می گفتن که شهادت بهشته و سعادت دنیا و آخرت، می پریدیم وسط شهید می شدیم !

 

برین بپرسین آیا شهادت هنر نمی خواست؟ چه کسانی که6-7 سال توی جبهه بودند اما یک ترکش هم بهشون نخورد. پس ببینید به راحتی در شهادت رو باز نمی کردند.اشک می ریختند تمنا می کردند و آنقدر التماس می کردند تا شهید شوند.حتی همان زمان هم 100 تا 100 تا می آمدند 10-20 تاشون هم در می رفتند.لذا قبول کنید که شهادت هنر است و هر کس لایق شهادت نیست .

یادمه در ارتفاع سوره کمینی بود که گفته بودن بچه ها از جاتون ت نخورند مشرف بود به حلبچه.چند بار بهشون اطلاع دادند که اینجا سرده میشه بیاییم پایین؟گفتند نه نمیشه.طوری که اینها رو وقتی پیدا کردند پشت دوربین منجمد شده بودند.ملت اینطوری شهید شدند .

 

دردهای امروزی باید برای ما خیلی مسخره باشه.سرماها و گرماها و خستگی های امروز چیزی نیست.بچه ها توی آب سرد زمستان از شدت خستگی خوابشون می برد و با همین خواب عبادتشون ترک نمی شد !

 

فرمانده لشکرمون(حاج اسماعیل قانی)حدودا30-35  ساعت بود که نخوابیده بود و دویده بود.وقتی اومد توی سنگر بچه ها گفتند که سکوت داشته باشیم تا بتونه مقداری استراحت کنه.اومدند توی سنگرَ 20-25 دقیقه به اذان صبح بود وضو گرفت وایستاد به نماز و بعد از اتمام نماز هم اومد بیرون و گفت بین الطلوعین هست.نباید خوابید.باور کردنی نبود با تمام خستگیش شاید 20 بار وضو گرفت نشست و پا شد تا خدایی نکرده چیزی که خداوند خوشش نمی آید مرتکب نشده باشد !

شهدا چنین زندگی ایی داشتند.

 

سخنان حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد


زندگی نامه زیبا و البته تکان دهنده شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام(حر انقلاب اسلامی)

 
 
 

 

 

 

 

حر انقلاب شهید ابوالفضل ((شاهرخ )) ضرغام گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم! اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم او شهید شده بود، شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند،همه گذشته اش را. می خواست چیزی از اونماند،نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیزدیگر شهید ضرغام در یکم دیماه سال۲۷ دیده به جهان گشود و از همان دوران کودکی،با ان جثه درشت و قوی نشان داد که خلق و خوی پهلوانان را دارد شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمیرفت، دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دردوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از ان پس با سختی، روزگار را سپری کرد در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی میگرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی میکرد. قهرمان جوانان،نایب قهرمان بزرگسالان دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی.همراهی تیم المپیک ایران و… بدنش بسیار قوی بود .هر روز هم مشغول تمرین بود. در اولین حضور در مسابقات کشتی فرنگی به قهرمانی جوانان تهران در یکصد کیلو دست یافت. سال پنجاه در مسابقات قهرمانی کشور در فوق سنگین جوانان بسیار خوش درخشید و تمامی حریفان را یکی پس از دیگری از پیش رو برداشت.بیشتر مسابقه ها را با ضربه فنی به پیروزی می رسید.

 

 

قدرت بدنی، قد بلند، دستان کشیده و استفاده صحیح از فنون باعث شد که به مقام قهرمانی دست پیدا کند. سال پنجاه و پنج آخرین سال حضور او در مسابقات کشتی بود. صبح یکی از روزها با هم به” کاباره پل کارون رفتیم . به محض ورود، نگاهش به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود . با تعجب گفت: این کیه؟ تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر، زن بسیار باحیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود . شاهرخ جلوی میز رفت و گفت :همشیره تا حالا ندیده بودمت،تازه اومدی اینجا ؟! زن خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم . شاهرخ دوباره با تعجب پرسید : تو اصلا قیافت به این جور کارها و این جور جاها نمی خوره،اسمت چیه؟ قبلا چیکاره بودی؟ زن در حالی که سرش رو بالا نمی گرفت گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ ،حسابی به رگ غیرتش برخورده بود ،دندانهایش را به هم فشار می داد ، رگ گردنش زده بود بیرون ،بعد دستش رو مشت کرد و محگم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی، بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصر جهود(صاحب کاباره) و گفت: زود بر می گردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش رو سر کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شد و حرکت کردند. مدتی از این ماجرا گذشت. تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم . بعد از سلام و علیک ،بی مقدمه پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم چی شد؟اول درست جواب نمی داد. اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت ، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه بخاطر اجاره، اثاث ها رو بیرون ریخته بود . من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!! اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و … همه دست به دست هم داد.انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی پدر نداشت از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا.

 

 

همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییرکرد بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره) وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد. می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود. برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی. ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح می داد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان و خوزستان و . . . هنوز در خاطره ها باقی است. شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند .

 

وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می کرد خودش را حُر نهضت امام می دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم. در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد . شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت. پس از سی و یک سال زندگی پر فراز و نشیب درهفدهم آذر پنجاه و نه در دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد. روایت زندگینامه شهید، از تحولی روحی و معنویِ شهید ضرغام در جریان حوادث قبل از انقلاب تا انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی حکایت می کند. تحولی که ریشه در مفاهیم و معارف عمیق اسلام دارد و بازگشت به خویشتن و توبه نصوح را برای هر انسانِ طالب حقیقت بازگو می کند با اشاره به آیات آخر سوره فرقان : «شاهرخ را به راستی می توان مصداقی کامل برای این آیه قرآن(کسی که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، اینها کسانی هستند که خدا بدیهایشان را به خوبی تبدیل می کند) معرفی کرد. چرا که او مدتی را در جهالت سپری کرد. اما خدا خواست که او برگردد.

 

 

داستان زندگی او، ماجرای حُر در کربلا را تداعی می کند فرماندهان بزرگی در گروه کوچک شاهرخ تربیت شدند.آن ها درس ایمان و شجاعت را از شاهرخ گرفتند. بعدها بسیاری از آنان را در واحدهای شناسایی و اطلاعات عملیات لشکرهای مختلف دیدیم. وجود سرداری مانند شاهرخ در روزهای اول جنگ نعمتی بود برای فرماندهان. دو ماه از جنگ گذشته بود ، شاهرخ خیلی تغییر کرده بود ، کم حرف میزد نماز جماعت و اول وقت او ترک نمی شد. در دعای کمیل و دعای توسل با صدای بلند گریه می کرد.از سادات گروهش خواسته بود برای او دعا کنند که شهید شود.

 

در زیر به خاطره مفقود شدن پیکر مطهر شهید اشاره می شود: هفده آذر ۵۹ برای انجام عملیات به سمت جاده ی ماهشهر رفتیم.از کانال عبور کردیم و در سکوت به سنگرهای دشمن نزدیک شدیم ، عملیات موفق بود. سیصد کشته از نیروهای دشمن در منطقه افتاده بود.اما با روشن شدن هوا نیروهای تحت امر بنی صدر از ما پشتیبانی نکردند و با پاتک نیروهای دشمن مجبور به عقب نشینی شدیم.

 

شاهرخ در سنگر ماند تا نیروها بتوانند به عقب بروند با شلیک های پیاپی گلوله های آر پی جی و هدف قرار دادن تانک های دشمن مانع پیشروی آنها می شد. چند تانک دشمن را منهدم کرد. ساعت ده صبح بود. فشار دشمن هر لحظه زیادتر می شد برای زدن ار پی جی بلند شد و بالای خاکریز رفت. یکدفعه صدایی آمد. برگشتم وناباورانه نگاه کردم. گلوله ای به سینه ی شاهرخ اصابت کرده بود. او روی خاکریز افتاده بود. عراقی ها نزدیک شدند. مجبور شدم برگردم. پیکر شاهرخ روی زمین مانده بود. از کمی عقب تر نگاه کردم عراقی ها بالای سر او رسیده بودند از خوشحالی هلهله می کردند.

 

همان شب تلویزیون عراق پیکر بدون سر او را نشان داد. گوینده عراقی گفت:ما شاهرخ،جلاد حکومت ایران را کشتیم. دو روز بعد دوباره حمله کردیم. به همان خاکریز رسیدیم. اما هیچ اثری از پیکر شاهرخ نبود هر چه گشتیم بی فایده بود. او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. می خواست چیزی از او نماند. نه نام ، نه نشان ، نه قبر ، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد. پیکر سردار شهید شاهرخ ضرغام هرگز پیدا نشد.


 

«در بعدازظهر دوازدهم مهر ۵۹ یک بالگرد در منطقه دهلران در حال پرواز بود و نیروهای دشمن به محض دیدن بالگرد آن را مورد هدف گلوله‌های خود قرار دادند بالگرد به‌سمت کوه‌های اطراف پرواز کرد و به‌علت اصابت گلوله به هلی‌کوپتر و زخمی شدن کمک خلبان در یک کیلومتری جالیز بر زمین نشست.
زمان تقریبی مطالعه : 3 دقیقه

 

شهید غلامرضا چاغروند


غلامرضا چاغروند دوازدهم بهمن سال ۱۳۳۱ در خرم‌آباد متولد شد. در سال ۱۳۵۳ به استخدام هوانیروز درآمد و پس از گذراندن آموزش زبان انگلیسی و دوره‌های مختلف نظامی در تهران و مرکز آموزش هوانیروز اصفهان با درجه ستوان سومی مشغول خدمت شد. در سال ۱۳۵۵ به علت درگیری با رئیس وقت شهربانی اصفهان به مدت یک ماه در بازداشتگاه ارتش محبوس شد.

در سال ۱۳۵۷ که عطر انقلاب اسلامی در همه‌جای کشور پیچید غلامرضا همراه با انقلابیون در تمام راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد. پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۸ همزمان با شورش گروهک‌های معاند در کردستان به پایگاه هوانیروز کرمانشاه منتقل شد و در عملیات‌های مختلفی به مبارزه و درگیری با آن‌ها پرداخت.

او در سال ۱۳۵۸ ازدواج و تا ۳۰ شهریور ماه سال ۵۹ در کردستان خدمت کرد. پس از آن با حمله عراق به خاک جمهوری اسلامی به جبهه ایلام اعزام شده و در آن‌جا مشغول خدمت شد.

در آخرین مأموریت در بعدازظهر ۱۲ مهرماه ۵۹ ،چاغروند و کمک خلبان وی ستوانیار مصری و گروهبان یکم عادل عازم مأموریت به منطقه دهلران شدند.

کسی دیگر هیچ اطلاعی از هلی‌کوپتر و دیگر سرنشینانش نداشت. تا این‌که خبر مصاحبه چند نفر از سرنشینان بالگرد از رادیو عراق پخش شد و اقوام خلبان چاغروند به کمیته هلال‌احمر مراجعه کردند اما مسئولان از نبودن نام او در آمار اسرا خبر می‌دادند.

در نهایت پس از۶  ماه از طریق خانواده گروهبان یکم عادل نامه‌ای به دست خانواده خلبان چاغروند رسید که متن آن این چنین بود «ما در ظهر دوازدهم مهر ۹۵  در مرز دهلران اسیر شدیم. خلبان چاغروند شهید شد و خلبان حسین مصری را که تیر خورده بود به بیمارستان منتقل کردند. لطفا به خانواده‌های آن‌ها اطلاع دهید».

 

چگونگی شهادت


پسر پیرمرد دفن‌کننده پیکر شهید غلامرضا چاغروند به‌نام «دیوان جالیزی» در این خصوص می‌گوید: «در بعدازظهر دوازدهم مهر ۵۹ یک بالگرد در منطقه دهلران در حال پرواز بود و نیروهای دشمن به محض دیدن بالگرد آن را مورد هدف گلوله‌های خود قرار دادند. بالگرد به‌سمت کوه‌های اطراف پرواز کرد و به‌علت اصابت گلوله به هلی‌کوپتر و زخمی شدن کمک خلبان در یک کیلومتری جالیز بر زمین نشست.

بلافاصله نیروهای مهاجم هلی‌کوپتر را به محاصره و سرنشینانش را به اسارت درآوردند. فرمانده بعثی‌ها از خلبان خواست به امام  خمینی توهین کند که با مقاومت چاغروند روبه‌رو می‌شود. این ایستادگی و مقاومت ایشان تا جایی ادامه داشت که یکی از افسران عراقی با سرنیزه به‌سمت او حمله می‌کند و وی را به شهادت می‌رساند.

 

چگونگی کشف و انتقال پیکر مطهر شهید


پیکر مطهر این شهید در روز ۱۲ اسفندماه سال ۶۲ در روستای جالیز پیدا شد. این شهید خلبان هلیکوپتر امدادی بود نه جنگی، و برای امدادرسانی به طرف مناطق جنگی جنوب اعزام شده بود.

فرشته چاغروند، خواهر شهید چاغروند با بیان این‌که شهدای زیادی به خواب افراد فامیل و دوست و آشنا آمده‌اند و جای خود را نشان داده‌اند، اظهار کرد: زمانی‌که به‌ پیکر برادرم بودیم به خواب همسرم آمده بود و جایش را نشان داده بود و  گفته بود چرا جاهای دیگر را می‌گردید. این شهید وابستگی خاصی به مادرمان داشت و مادرم دو ساعت قبل از فوتش،می‌گفت که غلام‌رضا آمده است از او پذیرایی کنید.

خواهر این شهید با اشاره به این‌که جوانان ما باید تاریخ خود را بخوانند و ببینند، گفت: دشمنان از جوانان ما می‌ترسند، چون دیدند در هشت سال دفاع مقدس چگونه جانانه در مقابل دشمن ایستادند.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

zary :) وبلاگ هزار چهره پرشین گیمز me فروش انواع خاک اره Michelle Troy طراحی گرافیک ادیت هیچ چیزی مثل یک ذهن تغییریافه قدرتمند نیست. پرسش مهر بیستم